🔰مقدمه انسان شناسی ابعادی
انسان آئینه ایست و هستی آئینه ای دیگر این دو آئینه وقتی در مقابل هم قرار بگیرند بی نهایت تصویر به یکدیگر می دهند بشرطی که آئینهٔ انسان غبار نگرفته باشد چون آئینهٔ هستی همیشه شفاف است اما آئینهٔ انسانها گاهی غبارِ خیالات می گیرد و با دستمالِ دانشمندانِ هر علم تیره تر و محوتر می گردد چون هر علم به تنهائی محدود است و برای تمییز کردنِ آئینهٔ تمامِ قدِ انسان کم است
در این قسمت سعی کرده ایم آئینهٔ ای بسازیم برگفته از علومِ کاربردی ، که این آئینهٔ بسیار شفاف ، تمامِ قدِ انسانِ ابعادی را در یک نگاه به او نشان دهد ، تا دقیق استعدادهایش را ببیند و بشناسد و بسازد
تقدیم به کسانیکه از علومِ تک بُعدی خسته اند و به دنبالِ « انسانِ ابعادی » شدن هستند

در طولِ زندگیِ انسان ، همیشه کسانی بدنبالِ شناختِ حقیقتِ خود و به دنبال شناخت نیازهای اساسیِ درون بوده اند
و البته به دلیل گسترده بودنِ درونِ انسان ، هر کسی با نگاه خود چیزهائی را نیاز دانسته است ، اندیشمندانی مثل مازلو ، هرزبرگ و گلسر و دیگران ، سطوحی از نیازها را دیده اند و دانشمندانی مثل ابن سینا هم سطوحی دیگر را

اما در موضوعِ نیازشناسیِ انسان ، گاه اندیشمندان نیازهایِ اصلی را در کنار نیازهای فرعی و نیازهای ذهنی را در کنار نیازهای روانی قرار داده اند و در نهایت نقشه هائی مبهم ، بهم ریخته و گیج کننده از نیازهای انسانی ترسیم کرده اند اما در انسان شناسی ابعادی همه نیازها بصورتی مرتب در کنار هم قرار گرفته اند

غالب اندیشمندان در بحث نیازهای انسان ، نتوانسته اند بینِ نیازهایِ جسم ، ذهن ، روان و روح ، تماییزی دقیق برقرار کنند اما در انسان شناسی ابعادی ، این ابعاد ، کاملا از هم متمایز شده است و به همین دلیل فهمیدن این نقشه کاملا ساده شده است


در نگاه بعضی از اندیشمندان باید در طی مدتها بعضی از نیازها برآورده شود تا نوبت به نیازهای دیگر برسد ، اما در انسان شناسیِ ابعادی می آموزیم انسان از همان ابتدای شروعش باید بصورتی در مسیر برآورده شدن همهٔ نیازهای جسمی ، ذهنی ، روانی و روحی ، بصورت همزمان قرار بگیرد


شناخت و یادگیری که پایهٔ همهٔ رشدهاست در نیازشناسی های گذشته جایگاهِ متفاوتی در شروعِ رشد ندارد ، اما در انسان شناسی ابعادی ، شروع حرکت و رشد ابعادی از شناختِ ابعادی است

وقتی مجموعِ تمام نیازهایی که دانشمندان بیان کرده اند را در کنار هم قرار می دهیم متوجه میشویم به بسیاری از ابعاد و نیازهای انسان اصلا توجهی نشده است اما در انسان شناسی ابعادی به تمام نیازها بصورت جامع و مانع توجه شده است

وقتی توضیح و شرح نیازهایی که توسط اندیشمندان بیان شده را بررسی می کنیم متوجه می شویم که هر کدام از نیازها بصورتی تک بعدی تعریف شده است اما در انسان شناسی ابعادی هر قطعه از ۶۸ قطعه بصورتی ابعادی بحث می شود

در ابتدای همه علوم ، همه دانشمندان آن به دو گروه خداباور و خداناباور تقسیم می شوند ، در بحث بیان نیازهای انسان هم این جریان مهم به وضوح دیده می شود و در انسان شناسی ابعادی ، به این موضوع پرداخته شده

در نیاز شناسی های مختلف به راحتی نمی توان ارتباطی علمی بین هر نیاز با دیگر نیازها برقرار نمود اما در انسان شناسی ابعادی شما ارتباط هر قطعه را با قطعات دیگر به راحتی خواهید فهمید

در نیاز شناسیِ اندیشمندان ، شما سطح های مختلف افراد جامعه را نسبت به هر نیاز نمی شناسید اما در انسان شناسی ابعادی سطح های مختلف افراد جامعه را در مواجهه با هر کدام از نیازها تصور خواهید نمود

بسیاری از اندیشمندان در اولویت بندیِ نیازهای اساسی نسبت به نیازهای دیگر ، سر در گم مانده اند
در نیازشناسیِ دانشمندان ، نه تفکیکی بین نیازهای جسم و ذهن و روان و روح ، شده و نه در هر کدام از این چهار بُعد ، اولویت های نیازها ، مشخص شده است ، اما در انسان شناسی ابعادی ، در بین هر بیست نیازِ ذهن ، اولویت اول و اولویت بیستم کاملا مشخص شده است

در نیازشناسی های دیگر ، تفکیکی علمی بین نیازهای فردی و اجتماعی صورت نگرفته اما در انسان شناسی ابعادی نیاز ارتباط فردی انسان در رابطه با جسم و ذهن و روان و روح و نیاز ارتباط اجتماعی انسان با دیگران و هستی و خداوند بیان شده

در نیازشناسی های دنیا تفکیکی بین نیازهای فیزیکی و متافیزیکی انسان نشده است اما در انسان شناسی ابعادی هم به ابعاد فیزیکی جمادات و گیاهان و حیوانات توجه شده هم به ابعاد متافیزیکی

در نیاز شناسی های مرسوم دنیا در نهایت برای شما مسیری کاربردی و قابل اجرا تعریف نمی کنند ، اما در انسان شناسی ابعادی ، با تعریف هر قطعه از پازل نیازهای انسان ، مسیری را برای نزدیک شدن گام به گام به سوی انسان کامل برای شما تبیین می نماییم

در نیازشناسی های دیگر یا منابعی که باعث شده آن دانشمند یک موضوع را نیازِ انسان بداند بیان نشده و یا اگر بیان شده منبع شناخت نیازها برای آن دانشمند یک یا دو علمِ تک بعدی است اما در انسان شناسی ابعادی ، علومِ مختلف را مقدمهٔ شناختِ نیازهای ابعادی انسان می دانیم ، برای همین امر در نهایت با منابع علمی و رفرنس های استخراجِ هر کدام از قطعه های نیازهای انسان ابعادی آشنا خواهید شد

تفاوت انسان و حیوان به تفکر است که باعثِ دانائیِ انسان می شود ، دانائیِ انسان دربارهٔ هستی ، خالقِ هستی و عصارهٔ هستی که انسان نام دارد . چون انسان در زمان تولدش نسبت به همهٔ این موضوعات نادان است و با تفکر کردن ، آهسته آهسته به این موضوعات داناتر می گردد

اما این انسان باید از کجا شروع به دانستن کند که در این زمانِ کمِ عمر ، آنچه را که لازم است بداند ؟ « چون دانستنِ هر کدام از این موضوعات به تنهایی باعث توانایی در حرکتِ درست نمی شود »
باید گفت : از آنجائی که هر هنری ، علم و توانائی و لطافتِ روح و صفاتِ روانیِ هنرمندِ خود را فریاد می زند پس می توان گفت : بهترین هنرِ خداوند که خودِ من هستم ، نقد تر و نزدیک تر است از هر چیز دیگری به من .
پس خود را نقدا غنیمت می شمارم و سعی در شناختنش می کنم چون هم در دسترس تر است و هم بهتر حسش میکنم و هم این «خودِ من » نزدیکتر است از هستیِ عالَم به من ، پس در این هنر ، که در حقیقت ، خودِ من هستم تفکر می کنم تا با مهندسیِ معکوس با علم و قدرتِ هنرمندِ حقیقی آشنا گردم و از طریقِ دقت در آبِ روانِ درونم حرکت به سرچشمهٔ حقیقی کنم و از آن بنوشم

اما چگونه با خودم آشنا گردم و چقدر آشنائیت ، نتیجه بخش است ؟ چون علوم ، زبان های عالَم اند و از یک حقیقت ، در حال گفتگو هستند اما با زبانهای مختلف .

قسمتِ درستِ علمِ فیزیک ، همان چیزی را می گوید که قسمتِ درستِ روانشناسی و پزشکی و زیست و اختر فیزیک و دیگرِ علم ها می گویند اما بصورتِ تک بعدی و ناقص .
برای همین است که باید علوم مختلف در کنار هم قرار بگیرند تا نقص ها و اشتباهاتشان نمایان شود و قسمتهای درست و پایدار هر علم در کنارِ قسمتهای درستِ علوم دیگر ، پازلِ کامل تری از انسان و هستی و خداوند را به ما نشان دهند

و مجموعِ علوم در کنار هم این مجهولات را تعریف کنند زیرا یک علم و ده علم ، برای تعریفِ انسان و هستی و خداوند ، خیلی کم هستند

چون هیچ موجودِ تک بُعدی در عالَم وجود ندارد که با یک علم به تنهائی بشود آنرا شناخت ، بلکه هر چه در عالَم هست ابعادی است و نیازمندِ شناخته شدن با علومِ مختلف

پس می شود گفت ، مَثَلِ دانشمندانِ پژوهشگر در یک علم ، مَثَلِ انسانهائی است که در تاریکیِ شب وارد فضایی کاملا تاریک شده اند که فیلی در آنجا استراحت می کند و با لمس هر عضوِ آن ، طبق علمِ تک بُعدیِ شان نظر می دهند .
معمار دست به پای فیل می زند و می گوید اینجا ستون محکمی ساخته اند ، ندیم شاه دست به گوشش می زند و می گوید باد زن خوبی گذاشته اند ، کشاورز به خرطوم دست می زند و می گوید ناودان و آبراههٔ خوبی گذاشته اند ، اما اینگونه دریافت و شناخت هیچوقت نتیجه ای ندارد.

آری بیشتر دانشمندان اگر بدنبال علم هم بروند به حداقلِ دانش اکتفا می کنند چون غالبا گمشدهٔ حقیقی ندارند ، بلکه بدنبال پول و شهرت هستند و با همان علم ناقص شان ، همه جا مدعیِ دانائی هستند ، همانند قوطی فلزیِ بزرگی که فقط سکه ای درون آن است

امتحان کنید وقتی قوطیِ خالیِ فلزی را تکان دهید ، چون خالی است هیچ صدا و اذیتی برای دیگران ندارد .
همان قوطی را اگر کاملا پر از سکه کنید و سر آن را با فشار ببندید باز هم هر چه تکان دهید هیچ صدا و اذیتی برای دیگران ندارد

اما امان از آن زمانی که درونِ آن قوطی ، یک یا چند سکه بیندازید و در آن را ببندید ، با کمترین حرکت چنان صدای گوش خراشی تولید می کند که تا فاصلهٔ زیادی همگان را اذیت می کند

انسانها هم در مسیرِ شناخت اینگونه اند :
یک گروه انسانهای نادانی هستند که ادعائی هم بر دانائی ندارند و می دانند که نادانند .

گروه دیگرانسانهای کم دانائی هستند که همیشه ادعای دانائی دارند

و گروه دیگر انسانهای دانائی هستند که ادعای دانائی ندارند اما می دانند که دانا هستند

گروه اول گرچه نادان هستند چون ادعائی به شناخت خود و خلقت و خداوند ، ندارند آسیب شان بیشتر متوجهِ خودشان است و آسیبِ جدی برای اجتماع ندارند و این توجه به نادانیِ خودشان ، روزی باعث رشدشان می شود

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

گروه سوم هم چون دانا هستند آسیب نمی زنند بلکه باعث رشدِ خود و جامعه می گردند
این گروه هم دانا هستند و هم می دانند که بهترین و صحیح ترین علم ها را بصورت ابعادی دارند و تا آخر عمر از استادهای ابعادی گروه چهارم بهره می بردند و همیشه در حال رشد هستند

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

اما گروه دوم که کمی علم دارند چون ادعای دانائی دارند همیشه اصرار بر اظهار نظر دارند و همیشه باعث آسیب های گسترده می شوند
این گروه با تخصص در یک علم تک بعدی نه تعریف شفافی از انسان دارند و نه تعریف شفافی از هستی و خداوند و گاه آنقدر نقص های علم تک بعدی ، کورشان میکند که انسان را در حد یک حیوانِ هوشمند ، پایین می آورند و هستی را در حد یک مجموعهٔ مبهم اما منظم می بینند و خداوند را هم اگر بپذیرند در حد یک اَبَرانسانِ هوشمند تعریف می کنند و خود را دانشمند هم می نامند و اصرار بر این دارند که دیگران ، افکار آنها را بپذیرند ، این گروه هرگز از این جهل مرکب نجات پیدا نمی کنند ، مگر افکارشان اصلاح گردد

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند

این گروه در حقیقت مثل همان قوطی خالی هستند که فقط یک سکه درون آن انداخته اند اما سر و صدای آن گوشِ عالَم را کر کرده است

علتِ نوشتن این کتاب هم ، همین است که باید دانا شد ، آن هم بصورتِ ابعادی و با استفاده از علومِ مختلف
و این دانائیِ ابعادی باید رو به رشد و تعالی باشد یعنی باید شما را با شناختِ ابعادیِ « خود » ، « خلق » و « خلقت » آشنا کند و در نهایت شما را به شناختِ ابعادی « خداوند » برساند

اگر دانستن ، تو را به اینجا نرساند در حقیقت ، هر علم ، یک باتلاق است و هر دانش ، یک جهلِ مُرکب….

فرض کنید در شهر دامغان زمین های خالی را در اختیار افراد مختلف قرار داده اند تا هر نفر در هزار متر زمین درختکاری کند و از میوه آن بهره ببرد

شخصی بدون مطالعه و اطلاعات کافی در زمینه باغداری با خود می گوید یادش بخیر کودک که بودیم پدربزرگم استخر بزرگی در باغش داشت که در آن شنا میکردیم ، دور تا دور این استخر هم درختان پرتقال بود ، من هم دوست دارم در این زمین استخری بزنم و دورتادور آن هم درخت بکارم برای تفریح و خوشگذرانی ، دوستانم را هم دعوت کنم و مهمانی بگیرم

اما به علت کمبود اب ، استخر فقط برای مدتی پر می شود و خالی می شود و به دلیل شرایط خاص خاک و آب منطقه ، نه تنها نهال های پرتقال رشد نمی کنند بلکه به تدریج خشک می شوند در واقع زمین را اِشغال کرده اما بهره نمی برد

شخص دوم دانشمند فایتولوژی و گیاه شناسی است اما در موضوع هوش گیاه اطلاعی ندارد او می گوید در این منطقه بر اساس تحقیقات من ، پسته خوب محصول می دهد و از طرفی هم آب ، کم مصرف می کند اما از کشورهای دیگر بذر پسته ای که ژن آن برنامه ریزی شده است تهیه می کنیم و با آبیاری قطره ای محصول بیشتری خواهیم داشت ، و دستاوردمان پول و شهرت خواهد بود ، او عاشق گل و گیاه و باغداری نیست اما داشتن باغ پسته را برای رسیدن به تجارت جهانی مناسب می بیند اما با تمام برنامه ریزی در نهایت آن نتیجه مطلوب را دریافت نکرد و بمرور باعث افسرده گی و خانه نشینی او شد

اما شخص سوم می گوید درست است با بذرهای تراریخته پسته بیشتری بدست می آوریم اما این پسته ها برای سلامتی مفید نیستند علاوه بر این باعث سرطان هم می گردند
من بذرهای بومی می کارم ، خاک را با کودهای حیوانی تقویت می کنم و آب را مدیریت شده به درخت می رسانم ، گر چه در ظاهر محصول کم تری بدست می آورم اما کاملا سالم و ارگانیک است

نفر چهارم کسی است که سالها پدران و اجدادش باغداران پسته بوده اند که بهترین و درشت ترین و پرخاصیت ترین پسته را پرورش می دهند
او خودش بیل به دست می گیرد و درختها را آبیاری می کند چون می داند نفسی که در باغ می کشد نظم مولکولی آب را بهتر می کند ، در باغ قدم می زند چون می داند خاک کف پای باغبان بهترین اثر را در رشد گیاه دارد ، با خانواده اش در زیر سایه درختانش غذا می خورد چون می داند که صدای خنده و شادی کودکان و بزرگسالان به درختانش نشاط می دهد او متخصص آللوپاتی و هوش گیاهان است و می داند عبادتی که در زیر درختان انجام می دهد به پسته اثر درمانی می دهد ،او می داند درخت هم مثل انسان تعریف و تشویق را می فهمد و در مقابل آفتها قوی تر می شود ، او می داند هر چه باغبان انسانیت بیشتری داشته باشد بصورت متافیزیکی درختان باغش هم رشد بهتری خواهند داشت ، با درخت ها صحبت می کند و با آنها انس می گیرد
او می داند چگونه از زنبور ها برای باروری پسته بهتر استفاده کند
او می داند از پوست سبز پسته چگونه برای تولید رنگ و یا درمان بعضی از بیماریها استفاده کند ، او می داند چگونه می توان از پوست چوبی پسته برای خلق هنر و تابلوهای چوبی استفاده کند او حتی جایگاه استفاده از برگ و چوب و ریشه ، می داند بر اساس نجوم چه روزهایی بهترین زمان کاشت نهال است ، می داند که از چه اقلیم هائی با چه ارتفاعی از سطح دریا باید نهال خرید و انتقال داد ، نژادهای مختلف پسته های بومی را می شناسد ، در مورد ترکیب خاکها اطلاعات کافی دارد و می داند در زمان کاشت باید ریشهٔ اصلی به سمت قبله باشد تا خود را بهتر در خاک بگیرد ، مقدار غنی بودن پسته را می داند و متوجه است هر انسان با هر سن چه مقدار باید پسته مصرف کند و به باغداری عشق دارد ، بهترین مربی برای آموزشِ کاشت ، داشت و برداشت به دیگران هست ، به موقع هرس میکند ، قلمه می زند و آبیاری می کند ، از شکستن شاخه ای ناراحت می شود ، در فصل های گوناگون سال در تغییرات به وجود آمده در درختان تفکر می کند و پند می گیرد و کتابی درباره انسان و شباهتش با درخت نوشته است و در سایه درختان باغ وحشی از حیوانات دارد که آزادانه می گردند و انسانهای افسردهٔ زیادی را برای بدست آوردن امید دوباره به زندگی به آنجا می کشاند و برایشان صحبت می کند ، آنجا در حقیقت هم دانشگاه است هم استراحت گاه و هم فضایی برای یادیگیری باغداری حرفه ای با محصولات ارگانیک و هم فضایی برای الگو گرفتن از یک زندگی آرام و دوستداشتنی

خب وقتیکه با دقت به این گروه نگاه می کنیم تفاوت زیادی را در روش زندگی و نگاه شان به ابعاد زندگی می بینیم

گروه اول که تابع خیالات هستند ، لذت بردن و خوش بودن برایشان اهمیت دارد ، و برایشان اهمیت ندارد که این لذت و خوشی الان ، چه آسیب هائی را به سلامت جسم یا ذهن یا روان و یا روح می زند

🔰مقدمهٔ نقشهٔ راه

نقشه ی راه برای هرکسی که دنبال میانبر ترین و بهترین راه زندگی می گردد.

🗺«هرچه یک گنج، ارزشمندتر باشد نقشه ی پیچیده تری برای دستیابی به آن لازم است،پس اگربه دنبالِ درونِ ارزشمندتری هستیم روی نقشه، حساسیتِ بیشتری نشان میدهیم»


📜اگرنقشه ی راهِ شما ذهنی ست و هنوز روی کاغذ ترسیم نشده،اصلانقشه ی ثمر بخشی نیست

🧠اگرنقشه ی راهِ شما فقط روی یک بُعد یا دوبُعد از وجود شما تمرکز کرده دربین راه شما را بامشکلاتِ بررسی نشده ای روبرو میکند💪


اگر منابعِ ترسیمِ نقشه ی شما فقط یک علم یا دو علم است نتیجه ی عملیِ ناچیز وسطحی خواهد داشت


اگرنقشه ی راهِ شما روی کاغذ ترسیم شده ولی یک استادِ ابعادی آن را بررسی نکرده،آن نقشه ارزش چندانی ندارد

📚اگراستادی که شما برای بررسی نقشه ی راهتان انتخاب میکنید خودش استادهای ابعادی ومورد تائید نداشته است وفقط با زیاد کتاب خواندن و تحقیق لقب استادی گرفته باشد نقشه ی راه شما هیچ ارزش ابعادی و کاربردی نخواهد داشت

در نقشه ی ما که به عنوان یک موجود اجتماعی تعریف می شویم باید همه ی ابعاد فردی ،اجتماعی و هرآنچه که بامن در ارتباط است و روی من تاثیر میگذارد لحاظ شود
پس در یک نقشه ی حرفه ای انسان را در چند موضوع زیر نظر می گیریم :

موضوع اول

تعریف «خود»
وارتباط باابعاد فردی خود:

ارتباط خودم باجسم ام « body»

ارتباط خودم باذهن ام «mind»

ارتباط خودم با روان ام «psyche»

ارتباط خودم با روح ام «spirit»

اینها همه باهم حوزه های فردی انسان را تشکیل می دهند

اما درنقشه هرکدام از این ابعادِ فردی باید درتعامل با اجتماع ، درتعامل باهستی و درتعامل با خداوند بحث شوند

ادامه دارد…..

بعد از تعریفِ «خود» و فهمیدن چگونگی ارتباطِ خود با ابعادِ مختلف درون که اعم از جسم و ذهن و روان و روح می باشد در درجه ی بعد باید «خود» در رابطه با محیط های پیرامون تعریف شود پس اول هرآنچه که در بیرون می یابیم را تعریف می کنیم و بعد ارتباطِ این مجموعه ی خود را با مجموعه های بیرون بررسی می کنیم

موضوع دوم

تعریف «خود» یعنی مجموعه ی ابعاد درون

تعریف « خلق » یعنی دیگران و دیگر انسانها

تعریف « خلقت » یعنی هستی و همه ی کیهان

تعریف « خالق » یعنی خداوندِ عالَم


بعد از تعریف این چهار کلمه که با حرف « خ » شروع میشود با قوانین اصلی و ابعاد و چیستی این کلمات بیشتر آشنا میشویم

و در درجه ی بعد به ارتباطِ ابعادیِ «خود باخود » ، « خود با خلق » ، « خود با خلقت » و « خود با خالق » می پردازیم…

ادامه دارد….

وقتی ما بادقتِ بیشتری به درونِ خود نگاه می کنیم می بینیم درونِ ما یک عالَمِ کوچک است که همه ی آنچه در بیرون وجود دارد را بشکلی در درون خود دارد

🔬 می بینیم هم وجودِ « جمادی » دارد که باعثِ جمع عناصری در بدن است

🌴 و هم وجودِ « نباتی » و گیاهی دارد که باعث رشد و نمو می شود و فراتر از جماد است

🐎 و هم وجودِ « حیوانی » دارد که به بعضی چیزها ابراز دوستی می کند و ازبعضی چیزها فرار می کند و این فراتر از گیاه است

👨‍⚕ و هم وجودِ « انسانی » دارد که تفکرِ ابعادی میکند و آینده نگر است و در درون برای رشد و برای دوست داشتن و تنفر داشتن هایش دلیلهای عاقلانه ای میخواهد واین فراتر از بُعدِ حیوانیِ درونِ من است

پس نقشه ی راه ، زمانی کارگشاست که هم به وجودِ جمادیِ من توجه داشته باشد و هم به وجودِ گیاهی و حیوانی دقت داشته باشد وهم به وجودِ انسانی که مهمترین مرتبه از مراتبِ وجودِ من است…..

ادامه دارد،شماچطور؟؟ ادامه دارید؟!؟!

گرچه که ما انسان را به ابعادِ جمادی و گیاهی و حیوانی و انسانی تقسیم می کنیم اما باید گفت این به این معنی نیست که هستی بی شعور است ،اندیشمندان به این باور رسیده اند که حتی ذرات زیر الکترونی و کوارک ها و آنچه کوارک ها را تشکیل می دهند هوشمند هستند البته انسان در اوجِ این قله ی هوشمندی قرار دارد پس برای ترسیمِ یک نقشه ی هوشمند، ابعادِ هوشمندیِ انسان را بصورت مقدمه در این علوم بررسی می کنیم:

علمِ « فیزیک » برای تعریف از بُعدِ متافیزیکی اشیاء وهوشمندی جمادات وعناصر درونِ انسان

علمِ « فایتولوژی » وگیاه شناسی برای شناخت هوشِ گیاه و هوشمندیِ ابعادِ نباتیِ درونِ انسان

علمِ « زئولوژی » و حیوان شناسی برای شناختِ هوش حیوانات وهوشمندیِ ابعادِ حیوانیِ درونِ انسان

علومی مثلِ « نوروسایکولوژی » و روانشناسی درموضوع شناختِ هوشمندی انسان بامحوریتِ «مغز»
وعلومی مثلِ « نوروکاردیولوژی » درموضوعِ شناختِ هوشمندی ابعادی انسان بامحوریت «قلب»

پس انسانِ هوشمند،برای ترسیمِ نقشه ی راه در جهت رسیدن به اهدافِ ابعادیش با عالَمی هوشمند سر و کار دارد…..

ادامه داشته باشید….

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *